کتاب خلیل الله پادشاه قلم
از دیباچه ی کتاب خلیل الله پادشاه قلم (نشر پیکره، 1395):
شبه قارّه ی هند بیش از آن که زبان، فرهنگ و هنرش را به ایران صادر کند، پذیرا و مصرف کننده ی زبان، فرهنگ و هنر ایرانی بوده است. زبان فارسی و ترکی با حمله ی لشگریان سلطان محمود غزنوی وارد هندوستان شد و هندوان، اسلام و هنرهای اسلامی را بیش از اَعراب، از طریق ایرانیان شناختند.
مهاجرت هنرمندان به شبه قاره تقریباً یک طرفه بود و بسیاری از دولتمردان ایرانی در دربار پادشاهان هند به مناصب رفیع و حساس دست یافتند در حالی که هیچ دولتمرد هندی در ایران به مناصب مناسب گمارده نشد. این پذیرایی و مهماننوازی هندیان _ که ما ایرانیان خود را بدان شهره میدانیم_ سبب مهاجرت سیلآسای سخنوران و هنرمندان ایرانی به مناطق گوناگون به ویژه دکن و بخشهای مرکزی هندوستان شد. مهاجرتی که در عصر صفوی به اوج خود رسید.
در باب شاعران سبک هندی، پژوهشهایی صورت پذیرفته است اما هنرمندان ایرانی مهاجر به هندوستان چنان که باید و شاید شناخته شده نیستند و پژوهشهای کلان و جامع در این باب انجام نشده است. این مهم افزون بر شناخت و مطالعه ی منابع و اسناد تاریخی ایران، نیازمند بررسی منابع شبه قاره نیز هست. کاستی پژوهشهای بنیادی هند و ایرانی به دلیل کمبود متخصّصان هندشناس ایرانی بوده است، چراکه استادان متخصّص در هنرهای اسلامی هند و ایران نادر و انگشت شمارند. بدبختانه نسخه های خطی بسیاری از منابع تألیف شده و همچنین پژوهشهای منتشر شده در شبه قاره، در ایران دیریاب و نایابند و استادان و علاقه مندان ایرانی نه تنها به آنها دسترسی ندارند، بلکه آن منابع را به دقت و درستی نمیشناسند.
ایرانشناسان شبه قاره از ما کوشاتر هستند و امروزه دهها دپارتمان زبان فارسی و صدها فارغ التحصیل کارشناسی ارشد و دکتری در هند و پاکستان شاهد احتضار زبان فارسی و خوشدل از پاسداری از آخرین تارهای این ارتباط از هم گسسته اند. امروزه پیگیری دولتهای شبه قاره درباب زبان فارسی از سر علاقه و شفقت نیست بلکه ایشان در پی شناخت و پاسداری از منابع تاریخی دورهی میانهی خویشاند و سازمانهای دولتی ایران نیز برای حفظ و شناخت این میراث مشترک و گرانبها وقعی نمی نهند.
ایران و زبان فارسی با هیچ یک از همسایگانش چنین داد و ستدی نداشته است. حدود هفت سده زبان فارسی در شبه قاره مخاطب داشته و در شهرها و استانهای بزرگ به عنوان زبان دیوانی رواج کامل داشته است. مُهرها، سکّه ها، مزارات، کتیبه های بسیاری از مساجدش برخلاف مساجد ایران که به زبان عربی است، به زبان و ادب فارسی آراسته است. پادشاهان و حاکمانش شعر فارسی میسرودند و بسیاری از سخنورانش بی آن که بیتی به زبان مادری خویش بگویند_ که هندی یا اردو بوده_ در تمام عمر خویش به فارسی سخنسرایی کرده اند.
خلیل الله حسینی در اواسط سدۀ دهم دیده به جهان گشود و با شور وافری که به سبک میرعلی هروی داشت، از بهترین پیروان وی شد. شاه عباس در زمان ولیعهدی اش در خراسان از خلیل الله سرمشق گرفته بود و هنگام بازگشت وی به ایران، در استقبال از این هنرمند رباعیی سروده و وی را «خورشید عراق» و «خلیل بت شکن» خوانده بود. عجیب است که چرا پادشاه به او اجازه ی سفر داد و در عوض علیرضای عباسی را به کتابداری و مناسب مناصب رساند و از هنر خلیل الله در اصفهان هنر بهرهمند نشد.
میرخلیل الله از نستعلیق نویسان ارجمند ایران است که به شبه قاره مهاجرت کرد و در بیجاپور مورد نوازش و حمایت ابراهیم عادلشاه دوم قرار گرفت و عادلشاه در سال 1027 هجری وی را به «پادشاه قلم» مخاطب ساخت و دو بار به عنوان ایلچی خویش به ایران فرستاد.
خلیل الله عاقبت در حدود سال 1035 هجری در دکن درگذشت.
این پژوهش نخستین کتاب مستقل دربارۀ میرخلیل الله است که در آغاز به درخواست خانم دکتر کیلان اورتن به شکل مقاله به زبان انگلیسی برای کتاب:
Iran and the Deccan: Persianate Art, Culture, and Talent in Circulation, ca. 1400-1700, Indiana University, 2017.
تألیف شد و سپس با تغییرات و افزودگی هایی وارد سلسلۀ «گلستان هنر» گردید.